چکاوک
رهایم کردی و رهایت نکردم ، گفتم حرف دل یکی ست
هفتصدمین پادشاه راهم اگر به خواب بینـــی
کنار کوچه بغض وبیداری منتظرت خواهم ماند!
چشمهایم را بر پوزخند این وآن بستم
وچهره ی تو رادیــدم!
گوشهایم را یرزخم زبان این وآن بستــم
وصـدای تو را شنیدم!
دلم روشن بود که یکروز از زوایای گریه هایم ظهور میکنی
حالا هـــــــم،
از دیدن ایــن دو سه تار موی سفید در آینه
تعجب نمی کنم، فقط کمی نگران می شوم
میترسم روزی درآینه، تنها دو سه موی سیاه منتظرم باشند
وتو از غربت بغض و بوسه برنگشته باشی
تنهـــا از همیـن می تــــــــرســــــم !
"یغما گلرویی"
کلمات کلیدی :
¤ یاس سفید| ساعت 8:5 عصر چهارشنبه 88/7/22
نوشته های دیگران ( )
خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
RSS
Atom
:: بازدید امروز ::
14
:: بازدید دیروز ::
1
:: کل بازدیدها ::
7952
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
آرامش . آموزنده . بهترین . پادشاه . خدا . زندگی . گریه . مرگ . هستی .
:: لوگوی دوستان من::
::وضعیت من در یاهو ::
:: خبرنامه وبلاگ ::